- ۰۰/۰۲/۲۹
- ۰ نظر
نویسنده : الیف شافاک
مترجم : ارسلان فصیحی
نشر : قفنوس
خلاصه کتاب : این کتاب داستان زنی هست که میخواد رمان ملت عشق رو ویراستاری بکنه این زن خیلی وقته که طعم عشق رو نچشیده و تو زندگی بیشتر به قواعد و نظم اهمیت میده تا عشق و ما در اوایل رمان می بینیم که این زن با دخترش به خاطر اینکه عاشق یک پسری شده و میخواد باهاش ازدواج کنه سر این موضوع دعوا می کنه ولی وقتی رمان ملت عشق رو می خونه و با نویسنده این رمان آشنا میشه و شروع می کنه با اون حرف می زنه خودش عاشق اون میشه و ...
این رمان علاوه بر اینکه داستان این زن رو روایت می کرد داستان رمان ملت عشق رو هم روایت می کرد که رمان ملت عشق داستان دوستی شمس و مولوی بود شمس خیلی وقت بود دنبال یک رفیق و همراز می گشت شمس مدام در حال سفر بود چون به دنبال حق بود و طی این سفر ها فهمیده بود که حق یک جا نیست بلکه همه جاست و هر لحظه پیش همهی ماست شمس زمانی که تو یک خانقاه اقامت می کرد به اسناد اونجا یعنی بابا زمان یک نامهای می رسه که میگه یک خلا تو وجود مولوی هست که فقط با یک رفیق میشه پرش کرد بعد یک ماجرا هایی بالاخره شمس راه می افته تا بره پیش مولوی و ...
نظر خودم در مورد کتاب ملت عشق : تو این کتاب من از شخصیت شمس خیلی خوشم اومد و این کتاب خیلی چیزا به من یاد داد و نکته دیگه در مورد این کتاب اینه که چند تا راوی داره که داستان رو تعریف می کنن و پیش می برن و به نظرم کتاب خیلی خوبی هست و پیشنهاد می کنم این کتاب رو بخونین.
- ۰۰/۰۲/۲۹